داستان ضرب المثل پیش از چوب غش و ریسه می رود
مجله عصر پاییز – در یکی از روزهای قدیم دو نفر دعوای شدیدی با هم می کردند و به جان هم افتاده بودند. هیچ کسی هم اطلاعی نداشت که این دو سر چه موضوعی اینگونه با هم دعوا می کنند.
دعوا تا جایی ادامه پیدا کرد که یکی از آنها توسط دیگری زخمی شد. ماموران او را دستگیر کرده کشان کشان نزد قاضی بردند تا دعوای میانشان را قضاوت کند.
در همین حین فرد دستگیر شده که از عصبانیتش کم شده بود کمی با خود فکر کرد و گفت: “چرا همچین کاری با خود کردم..او فقط طلب خود را از من میخواست و حرف بدی نمی زد”
یکی از مامورانی که همراه او بود گفت وقتی جناب قاضی به حسابت رسید اونوقت دیگر آدم بی گناه را کتک نمی زنی.
نزد قاضی رسیدند که قاضی پرسید: “چه اتفاقی افتاده است؟”
فرد گناه کار بلافاصه شروع به گریه و زاری و ناله کرد تا با این کار بتواند دل قاضی را به رحم آورد و خود را از این گرفتاری خلاص کند.
ناگهان قاضی فریاد زد: “سکوت کن” و با لبخند ادامه داد: من نه میخواستم تو را به زندان بیاندازم نه اینکه قصد کتک زدن تو را داشتم چراکه هنوز نمی دانم تو را به چه جرمی به اینجا آورده اند اما تو با گریه و ناله ای که بی دلیل سر دادی متوجه شدم که گناهکاری..
از آن پس این ضرب المثل که «پیش از چوب غش و ریسه می رود» برای افرادی بیان می شوند که قصد دارند با آه و ناله گناه خود را بپوشانند.