مجله عصر پاییز-این ضرب المثل بدین معناست که قبل از وقوع اتفاق ناگوار، با تدبیر و تفکر از بروز مشکل جلوگیری کنیم.
ضرب المثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد، در مورد کسانی استفاده می شود که با کوتاهی کردن در امور و کارهای خود دچار گرفتاری می شوند، اما این افراد می توانستند با استدلال درست جلوی پیشامد تلخ را بگیرند.
داستان علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
روزی روزگاری در زمان های دور کشتی بزرگی که مسافران زیادی را در خود جای داده بود بر روی آب حرکت می کرد.
باران شدید و دریای طوفان زده کشتی را وارونه کرد و تمام مسافرانش در آب غرق شدند. در بین مسافران مردی که شنا کردن بلد بود تخته شکسته ای پیدا کرد به سمتش رفت و خود را روی آن انداخت.
مرد که ساعت های طولانی بر روی آب شناور بود به خواب رفت، امواج مرد را بعد از یک شبانه روز به ساحلی رساند.
وقتی مرد نجات یافته از طوفان، چشمانش را باز کرد خود را در ساحلی نا آشنا دید، پس تصمیم گرفت اطراف ساحل را بگردد تا شاید شهر یا روستایی پیدا کند.
همانطور که قدم می زد شهری را از دور دید، وقتی به دروازه ی شهر نزدیک شد مردم زیادی آنجا ازدحام کرده بودند.
اهالی شهر به استقبال مرد رفتند و پس از پوشاندن لباس نفیس و ارزشمندی او را با احترام فراوان به داخل شهر بردند.
مرد با خودش فکر کرد و پیش خود گفت: شاید اشتباهی رخ داده، اما وقتی او را به قصر بردند و بر تخت پادشاهی نشاندند، تصمیم گرفت به هر طریقی دلیل این کار مردم را بفهمد.
در یکی از روزها پیرمرد قابل اعتمادی را دید و شروع به گفتگو کرد، در بین صحبتهایش متوجه شد مردم این شهر هر ساله برای خود یک پادشاه جدید انتخاب می کنند و پادشاه قبلی را به دریا می اندازند تا غرق شود، زیرا آنها معتقد بودند پادشاهان بعد از یک سال ستمگر شده، مردم را آزار و اذیت می کنند.
مرد وقتی فهمید که چه سرنوشتی در انتظارش است تصمیم گرفت تا در جزیره ای در همان حوالی قصری برای خود بنا کند.
وقتی کار ساختن قصر در جزیره به پایان رسید، تمام وسایل و مواد غذایی مورد احتیاج را به جزیره منتقل کرد.
یک سالی از پادشاهی مرد می گذشت، تا اینکه در یکی از شبها مردم به قصر پادشاه هجوم برده و مرد را در حالی که خواب بود به دریا بردند و در آب اندختند تا غرق شود.
شاه که از قبل خود را آماده کرده بود شنا کنان به سمت قایقی که دستور داده بود در همان نزدیکی منتظرش باشد رفت، پس سوار قایق شد و خود را به جزیره رساند.
صبح وقتی شاه به جزیره رسید در راه قصر با همان پیر مرد برخورد کرد، با تعجب از پیرمرد پرسید: اینجا چه کار می کنی؟
پیرمرد پاسخ داد: از همان اول که با هم گفتگو کردیم شک کردم و تمام کارهایتان را تحت نظر گرفتم، شما بگوید علت بنا کردن این قصر در جزیره چه بود؟
شاه به پیر مرد گفت: بعد از حرف های تو مطمئن شدم مردم شهر مرا هم مثل پادشاهان قبل به دریا خواهند اندخت، پس به همین دلیل قبل از اینکه حادثه ای برایم اتفاق بیفتد به فکر چاره ای افتادم.
پیرمرد گفت: تو مرد عاقل و زیرکی هستی، اجازه بده من هم کنار تو همین جا بمانم.
پس نتیجه می گیریم که با فکر و اندیشه ی درست می توان از وقوع حادثه جلوگیری کرد.