معنی ضرب المثل آنچه گذشته افسوس مخور
مجله عصر پاییز – این ضرب المثل برای افرادی به کار می رود که به گذشته و اتفاقاتی که در گذشته افتاده است فکر می کنند و افسوس می خورند.
داستان ضرب المثل آنچه گذشته افسوس مخور
روزی پرنده ای به دام یک شکارچی افتاد.
پرنده به شکارچی گفت که تو در تمام عمرت گوشت گاو و گوسفندان بسیاری را خوردی و از خوردن حیواناتی به این بزرگی سیر نشدی، با خوردن بدن کوچک و ریز من سیر می شوی؟
پرنده ادامه داد که اگر مرا آزاد کنی سه پند ارزشمند در اختیارت قرار می دهم تا با استفاده از آنها خوشبخت شوی و به سعادت برسی.
پند اول را همین حالا به تو می دهم. پند دوم را زمانی به تو می دهم که مرا آزاد کنی و من بر روی بام خانه ات بشینم. در نهایت پند سوم را وقتی بر روی درخت نشستم به تو خواهم گفت.
پند اول: سخن محال کسی را باور نکن.
شکارچی بلافاصله او را آزاد کرد و پرنده بر روی بام خانه نشست.
پند دوم: هرگز حسرت گذشته و چیزی را که از دست دادی نخور.
پرنده که حالا دیگر از دست شکارچی رها شده بود به او گفت: در شکم من مرواریدی گرانبها به وزن ده درم نهفته است که متاسفانه قسمت تو و فرزندانت نبود که با آن مروارید ثروتمند شوید.
شکارچی با شنیدن این سخن ناراحت شد و شروع به شکایت و ناله کرد.
پرنده که از رفتار شکارچی خنده اش گرفته بود به او گفت به همین زودی پند های من یادت رفت؟
مگر نگفتم که غم و حسرت گذشته را نخور و سخن محال را باور نکن؟
وزن من 3 درم بیشتر نیست آنوقت چطور ممکن است یک مروارید ده درمی در بدن من جا شود؟
مرد شکارچی به خود آمد و از پرنده خواست که پند سوم را نیز به او بگوید.
پرنده در پاسخ گفت که مگر به دو پند قبلی من عمل کردی که حالا پند سوم را هم می خواهی.
پند گفتن به فرد خواب آلود نادان مانند بذر پاشیدن در زمین شوره زار است.